چند روز بعد بالاخره مسئول اطلاعات آمد نامش برادر حمزه بود و از اهالی شمال بود. شخصی حدودا 30 الی 35 ساله با قدی بلند و چهارشانه، آدم محتاط و با تجربه ای بود. بعدها فهمیدم که قبلا مسئول اطلاع... ادامه مطلب
«جيرجيرك پنج تا بزن … جيرجيرك بلبلي بزن … جيرجيرك چهار تا بزن…» من هم به حرفش گوش مي كردم و هي صدا در مي آوردم. يه 15 دقيقه اي بساط همين بود. ديگه خسته شدم و از تو گودي بير... ادامه مطلب
در زیر پا خط الرس کوه را می دیدم نهایت تلاشم را می کردم تا از آن عبور نمایم فاصله ام با زمین خیلی کم شده بود و باید خودم را برای فرود صحیح آماده می کردم در یک لحظه در حالی که منتظر آن نبودم... ادامه مطلب
هنگامی که سراپا خیس از کابین خارج شدم ، بیش از پیش به عظمت و قدرت ارادۀ خداوند و مشیّت او در استعانت و نجات بندگانش پی بردم و فهمیدم همۀ آنچه که جهت مراجعت و فرود سالم این هواپیما انجام گرفت... ادامه مطلب
هر دو گروه با سرعت از سمت جنوب و شمال شرق به سمت بغداد پیش می روند. در همین لحظات ورود هواپیماهای ایرانی به پدافند بغداد اطلاع داده می شود و به یک بار سدی از آتش آسمان را فرا می گیرد و آسمان... ادامه مطلب
در فاصله دو كيلومتري پشت سرم و با ارتفاعي بالاتر هواپيماي شكاريي را ديدم با شكستن سكوت راديويي به رهبر گروه اعلام كردم: سهيل شماره يك! شماره را ديدم در حدود يك مايلي پشت سر من قرار داريد.alt... ادامه مطلب
نيروي هوايي جمهوري اسلامي به رغم مشكلات بيشمار، توان و قابليت رزمي خود را با اين حمله به منصفة ظهور رسانده و به طرز باشكوهي به نمايش ميگذارد. مردم باشور و شعف به پايگاههاي هوايي هجوم برده... ادامه مطلب
در عملیات “مسلم بن عقیل ” هلیکوپترهای هوانیروز در اطراف سومار مستقر شده بودند. در آن عملیات نیروهای ما ارتفاعات “کهنه ریک ” و “گیسکه” را به تصرف در آورده... ادامه مطلب
آن شب همه خوشحال بودیم چون در طول روز توانسته بودیم در یک شناسایی رزمی بیش از 17 تانک دشمن را بزنیم و تعدادی از عراقی ها را به اسارت در آوریم و به پشت جبهه تخلیه کنیم. همه بچه ها با شوق و... ادامه مطلب
بهار سال 67 بود. نزدیک به یک سال بود که به هوانیروز کرمانشاه منتقل شده بودم و به دلایلی خانواده ام در اصفهان زندگی می کردند. اواسط خرداد ماه از طرف گردان تک به من ابلاغ شد که برای 20روز به... ادامه مطلب
مدتی بود که عراق شهر دزفول را هر شب مورد اصابت موشکهای ” فراگ ” قرار می داد . آنچه مسلم بود این موشکها از داخل عراق شلیک نمی شدند، بلکه این شلیکهای از نقطه نزدیکتری انجام می گ... ادامه مطلب
… داشتم با خودکارم ، کاغذ روی میز را خط خطی می کردم . حوصله ام حسابی سر رفته بود . چشمم که به محمد رضا الهی خورد نگاهمان در هم قفل شد . او هم با نگاهش سوال کرد : موضوع از چه قرار است ؟... ادامه مطلب
… هیچ وقت فکر نمی کردم دو نفر آدم ، این همه خون داشته باشند . منور را که هوا فرستادند ، چشمم دید . کف قایق پر از خون بود . همین طور گلوله بود که به طرفمان می آمد . هیچ پناهگاهی جز... ادامه مطلب