عملیات با نبرد سنگین دو طرف همچنان ادامه داشت ، پست امداد ما در کنار آبهای هور بر پا گردیده بود ، در آن لحظه مشغول مداوای مجروحین بودم . تعدادی مجروح را به داخل پست امدادی آوردند ، سریعا آما... ادامه مطلب
بیمارستان صحرایی خاتم الانبیاء در منطق عملیاتی خیبر آماده مداوای مجروحین بود . با شروع عملیات خیبر همه در تکاپو و فعالیت بودند ، در این میان پزشک جراحی توجه مرا جلب کرد ، او بدون احساس خستگی... ادامه مطلب
واخر عملیات والفجر 4 ، در بیمارستان شهید رادمنش توفیق خدمت به مجروحین را داشتم . با توجه به کوهستانی بودن منطقه عملیاتی انتقال مجروحین از صحنه درگیری بسیار مشکل بود و امداد گران مجبور بودند... ادامه مطلب
در منطقه عملیاتی والفجر 8 به عنوان بهیار در اورژانس بهداری لشکر امام حسین (ع) انجام وظیفه می کردم . دو سه روزی از عملیات سنگین و نبرد شدید تصرف فاو سپری شده بود . آن شهید بزرگوار دکتر کرباسی... ادامه مطلب
مجروحی که در عقب تویوتا قرار داشت را به پست امداد لشکر امام حسین (ع) آوردند . یکی از پاهایش قطع شده و به پوستی بند بود ، در عین حال روده هایش نیز از شکم بیرون ریخته بود و خودش با دو دست روده... ادامه مطلب
شهید ناصر خود سیانی رزمنده ای که دنیا از خوبیها بود ، شهادمت ، ایمان و صداقت در اعمال او موج می زد . ناصر برادر دوقلویی به نام مسعود داشت که او نیز در جبهه حضور داشت ، به جرات می توان گفت :... ادامه مطلب
در آغاز عملیات والفجر 4 از طرف واحد بهداری به عنوان امداد گر برای پشتیبانی گردانهای عملیاتی و خدمت رسانی فوری به مجرحین ، سریعا به محل درگیری اعزام شدیم ، بر روی تپه های موسوم به تخم مرغی که... ادامه مطلب
ساعت 12 شب بود ، آتش دشمن بسیار سنگین بود . برادر انصار الحسینی راننده های آمبولانسی را برای تخلیه مجروحین آماده کرده بودند . اما او کسی نبود که خود آرام و قرار داشته باشد . سوار یکی از آمبو... ادامه مطلب
ساعت 12 ظهر در بیمارستان صحرایی خاتم الانبیاء مشغول گفتن اذان ظهر بودم و بچه های اورژانس و بهداری هم آماده انجام فریضه نماز می شدند . در بیرون اورژانس یک نماز خانه صحرایی بر پا شده بود ، صفو... ادامه مطلب
در سال 1364 مجروحی به نام علی صبوری ، 17 ساله ، پس از اینکه در اثر اصابت ترکش از جبهه به بیمارستان مشهد و تهران اعزام گردیده بود به بیمارستان شهید صدوقی اصفهان انتقال یافت و بستری گردید . مج... ادامه مطلب
در سال 1366 برادر مجروحی به نام نور احمد سلطانی اهل مشهد بر اثر اصابت ترکش خمپاره قسمت وسیعی از پوست و عضله و عصب زند اعلی و زند اسفل بازوی راستش از بین رفته بود و نیز دست راست او فلج و ناتو... ادامه مطلب
عملیات والفجر 8 شروع شده بود . شور و شوق وصف ناپذیری بر فضای عملیات آنجا حکومت می کرد . هر کسی در پی کاری بود . تیمهای غواصی خود را برای عبور از اروند آماده می کردند . از زمین وآسمان آتش می... ادامه مطلب
در عملیات خیبر من مسئول دارویی و تجهیزات پزشکی بیمارستان صحرایی خاتم الانبیاء بودم و دکتر رهنمون نیز به عنوان رئیس بیمارستان خدمت می کرد . یک روز صبح قبل از طلوع آفتاب که به اتفاق تعداد زیاد... ادامه مطلب
محمد در سال 1342 در خانواده ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود و از همان اوایل کودکی با تشویق والدین در جلسات قرآن ، مراسم مذهبی و صفوف نماز جماعت شرکت می نمود . با شروع انقلاب شکوهمند اسلام... ادامه مطلب
درآن روزها من به تازگی از دانشکده فارغ التحصیل شده و شغل دبیری را انتخاب کرده بودم . جنگ تازه شروع شده بود و من در استان سلیمانیه در رشته تاریخ و جغرافیا تدریس می کردم . من برای سه سال از خد... ادامه مطلب