عکسم را در کنار عکس امام بگذارید فرنگیس علیزاده، مادر شهید مختار نوری میگوید: نخستین روزی که مختار خواست به جبهه برود، ماه رمضان بود، آن روز که خواست برود وارد اتاق شد و عکس امام را برداشت،... ادامه مطلب
«رهبر ما آن طفل دوازده سالهای است که قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم کرد و خود نیز شربت شهادت نوشید.» این جملهای است... ادامه مطلب
* دوست نداشتم دوستانش شرمنده شوند هاجر ابراهیمزاده، مادر شهید هادی زاهدی میگوید: شهید هادی در گردان صاحبالزمان (عج) لشکر ویژه 25 کربلا بیسیمچی بود و در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید... ادامه مطلب
* نگذارید خون شهدا پایمال شود صفرعلی فرجی، پدر شهید حسن فرجی میگوید: در سن 18 سالگی وقتی دید انقلاب در خطر است، درس را رها کرد و در سال 64 به منطقه عملیاتی فاو رفت، در مرحله دوم عملیات فاو... ادامه مطلب
سال 1335 کودکی در خانواده “محسنی” به دنیا آمد که او را “سید علی” نامیدند. کودکی در خانواده ای عالم زاده که از جد پدری و مادری همه اهل دین و دیانت بودند. “سید عل... ادامه مطلب
* دوست دارم لباسم را تو برایم بپوشی سیدهرقیه اسماعیلی، مادر شهید حسن فرجی میگوید: تنها خاطرهای که از پسرم حسن در ذهنم همیشه تداعی میشود و یا بهتر بگویم هنوز در دلم مانده است که چرا خواست... ادامه مطلب
گردان «تخریب» واحدی تخصصی رزمی است که موانع پیشروی و نفوذ برای رزمندگان را حذف،خنثی یا نابود میکند و جلوی پیش روی دشمن را میگیرد. مهمترین دستاود فعالیت گردان تخریب،کاهش آمار شهدا در عملیا... ادامه مطلب
در میان برگهای تقویم یادها، خاطرات مختلفی وجود دارد که گاه در انبوه مناسبتها و اتفاقات جدید از یاد میروند اما 12 آبانماه هیچگاه برای اهالی دیار مؤمنان زنگار فراموشی به خود نمیگیرد؛ چراک... ادامه مطلب
در کنار درس، در مسجد هم حضور داشت و زیر نظر آیتالله سیدعلی لواسانی امام جماعت و مدیر مسجد زینب کبری، تعلیمات دینی و مقدمات آشنایی با اسلام را فرا گرفت و همراه برادرانش در گروه سرود مسجد شر... ادامه مطلب
نماینده صلیب سرخ نامه اسرا را آورد و زیر نگاه سنگین نگهبان عراقی به آنها داد.همه با عجله پاکت ها را باز کردند تا نامه هایشان را بخوانند. اما صدای فریاد یکی نگاه همه را متوجه خویش کرد، نگاه ک... ادامه مطلب
شهید احدالله محسنی در سال 1341 در یک خانواده مذهبی در شهر هرسین (از توابع استان کرمانشاه) بدنیا آمد و از دوران کودکی با قرآن و اهل بیت آشنا و مانوس شد و در یکی از مکتب خانه های محل خود به فر... ادامه مطلب
یکی از رفقا را که دچار بیماری روانی شده بود، به بغداد بردند و دو ماه بعد آوردند. پیش از این با هیچ کس هم کلام نمی شد. چند بار هم خود را با تیغ زده بود. روزی نزد من آمد و پرسید: «چند تا پسر د... ادامه مطلب
مدتی گذشت تا اردوگاه وضع مناسب خودش را پیدا کرد. هر روز که می گذشت، قوانین جا افتاده تر می شد و نیاز کمتری به تذکر پیدا می شد. در یکی از همین روزها، رضا برخلاف معمول گذشته، خوشحال و سرحال، ا... ادامه مطلب
مهدی شیرافکن میگوید: تازه از مرخصی عملیات والفجر 10 برگشته بودیم، هنوز بهار بود ولی گرمای سوزان هفتتپه سوزش وداع آخرین یاران سفرکرده را زنده میکرد، میگفتند تو فاو خبرهایی شده، باید بروی... ادامه مطلب
حسن قاسمی میگوید: در عملیات والفجر چهار، من هم بیسیمچی و هم راننده فرمانده لشکر بودم، آن وقت فرمانده لشکر سردار کوسهچی بود، برادر احراری هم مسئولیتی داشت که درست یادم نمیآید، چه بود،... ادامه مطلب