متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1381/8/9
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»
محمّد الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی
بينندگان عزيز بحث را در آستانه ماه رمضان تماشا میکنند چون ماه رمضان ماهی است که مردم استقبال بيشتری به قرآن و نماز و تبليغ و مسجد و اينها دارند من فکر کردم يه مقداری راجع به مسجد و محراب و تبليغ و وظيفه روحانيّت و علما و مردم صحبت کنم. نه وظيفه معلم، وظيفه رمضان که وظيفه هر زمان مقدّس زمانها قداست دارد «ليلة مبارکة» يعنی بعضی شبها مبارک است «ايّام نحسات» بعضی روزها نحس است «يوم نحس مستمّر» مکانها همه يه جور نيست، بعضی از مکانها قداست دارد، پيامبر هم بايد کفشش را بکند مکان مهم است، «فاخلع نعليک انک بالواد المقدس طوی» هم مکانها و هم زمانها و هم آدمها مقدسند، اسامی مقدس است، «سبحان الله» فقط نداريم «سبح اسم ربک الاعلی» اسم ربّ را هم «سبّح» بايد مبارک باشد اسم ربّ قداستها ما همه چيزها مثل هم نيستند، کلمات مقدسه و شبهای مقدسه و روزها و آدمها و سخنان مقدس، نمیتوانيم بگوئيم چه فرق میکند او يکی من هم يکی حالا؛ ماه رمضان ماه مبارکی است، رجب مقدمه رمضان و رمضان مقدّمه شب قدر است، يک سرمايهای است ماه رمضان، چه ماهی را پيدا میکند که يک آيه قرآن خواندن ثواب يک ختم قرآن داشته باشد، دعا در ماه رمضان مستجاب بشود، خوابيدن مثل عبادت باشد، نفس کشيدن مثل «سبحان الله» گفتن باشد، ماه مقدسی است چون میخواهيم آماده بشويم، يکی از مسائل تبليغ است، ارتباط مردم با علما و مساجد و روحانيون زياد میشود و هر دو وظائف متقابل دارند، من وظائف متقابل را خدمتتان بحث کنم.
«بسم الله الرحمن الرحيم»، موضوع: وظائف متقابل علما و طلّاب و مردم قرآن میفرمايد: «الرسول الامّی الذی يجدونه مکتوباً فی التوراة والانجيل يأمرهم بالمعروف و فيها هم عن المنکر» (وظيفه پيامبر را میگويد) «و يحّل لهم الطّيبات و يحّرم عليهم الخبائث»، (اين وظائف پيامبر است) «ويضع عنهم اثرهم والاغلال التی کانت عليهم» (وقتی وظائف انبياء را گفتيم وظائف علما هم معلوم میشود) «کانت عليهم» (بعد وظيفه مردم چيه به پشت سرش میگويد:) «والذين امنوا به» کسانی که به پيامبر ايمان میآورند ديگه بعد از ايمان «عزّ روه، نصروه، واتبعّوا النور التی» الی اخر…
تبلیغ دین رسالت روحانیّت
اين آيه در سوره اعراف است میگويد: پيامبر چه کند و مردم چه کنند؟
«الرسول»: بايد بدانيم که تبليغ يک رسالت است، آدم با سواد مسئول بیسوادهاست، از روستا کمش گذاشتند، راهنمايی و دبيرستان نساختند، شهریها دانشگاه ساختند، دانشجو که فارغالتحصيل شد به روستايی بدهکار است، چون از اون کم گذاشته و برای من دانشگاه ساختهاند، منی که در قم حجةالاسلام شدهام اون کشاورز پنبه توليد کرد من عمّامه کردم، و دامداری داشت که از پوست گاوش چرم و کفش درست، و من استفاده کردم، يعنی من حجةالاسلام از مُخ که عمامه است تا کفش که چرم است به اين روستايی بدهکارم و بايد بروم در روستا و تبليغ کنم، دانشجو و دکتر و مهندس هم همينجور، ما بدهکاريم، آب و هوای اين روستا را خورديم آمديم توی شهر، ما رسالت داريم و وظيفه و منّتی هم بر مردم نداريم، «زکاةالعلم نشره». حديث داريم: خداوند مؤاخذه میکند علما را همينطور که مؤاخذه میکند جُهّال را، به اين میگويد: چرا نرفتی ياد بگيری؟ به علما میگويند: چرا نرفتی ياد بدهی؟
وظيفه ماست يعنی کسی منّت، «الرسول الامی الّذی» بعد از رسالت «يجدونه مکتوب فی الثورية والانجيل»«مکتوب» يعنی پيامبر میگويد: من پيامبری هستم که نام و نشانم در تورات و انجيل هست، يعنی مستندم، يعنی بايد يه کسی که تبليغ دين میکند کارش مستند باشد، نمیشود يه نوظهوريه عمّامه دور سرش بپيچد، معلوم نباشد کجا درس خواند، چی چی خواند، کی اجازهاش داده تبليغ کند. بايد به نامهای از يک منبع موثق داشته باشد که ايشان لياقت تبليغ دارد.
تبليغ، بر اساس نياز جامعه
علمای قديم اجازه حديث داشتند، بنده وقتی میخواستم حديث نقل کنم بايد بروم پهلوی يکی از علمای معروف به من بگويند: «بسم الرحمن الرحيم» اينجانب فلانی به محسن قرائتی اجازه میدهم که نقل حديث کند، اجازه داشت اجتهاد اجازه داشت، الآن نه همينطور به حجةالاسلام میگويند: «آية الله» و به «آية الله»، «آية الله العظمی» همينطور کيلوئی است بايد معلوم باشد که اين واقعاً دکتر است که گواهينامهاش، مهندس است، کيلوئی لقب به کسی ندهيد، پيامبر میگويد: من پيامبر کيلوئی نيستم نام و نشان من حتّی در تورات و انجيل آمده است يعنی بايد کسی که میخواهد حرف بزند مردم به گفته او اطمينان کنند اين همه کارهايش درست است اين بيمه شده است ما الآن يه غذايی که میخوريم بايد سازمان وزارت، سازمان گوشت خلاصه بايد به اين گوشت مهر بزند، سازمان گوشت مهر میزند؟ دامپزشکی، بهداشت، بهداشت بايد مهر بزند که اين گوشت مصرفی است، اگر گوشت مصرفی بايد مُهر بهداشت داشته باشد، هم حرفها بايد استاندارد باشد آقا اين مدّاح حق ندارد اين شعر را بخواند اين شعر غلط است، همينطور هر کسی پا میشود هر شعری میخواهد، میخواند، بنابراين اشعار، فيلمهايی که پخش میشود بايد که اين فيلم بدآموزی دارد، ندارد، مفيد يا مضّر است، کتابهای درسی بايد توی يک اطاق چک شود، که اين درس که میخوانند، مفيد يا مضّر بیفايده يا کم فايده است، صِرف اينکه ايشان آقا کارشناس است، بايد، ولی حرفهايی که میزند به درد جامعه نمیخورد الآن در دانشگاه کتاب معارف میدانی چی بايد باشد، به اعتقاد بنده که برای اساتيد هم گفتهام، سميناری بود و همه اساتيد که در همه دانشگاهها سخنرانی میکنند دونه درشتها جمع شده بودند حدود صد نفری بودند گفتم معارف دانشگاه بايد اين باشد که امسال چه اشکلاتی توی ذهن جوانهاست شبهاتی که امروز جوانیها دارند چيست؟ جوابش چيست؟ سؤال جوانها و جوابش بشود کتاب درسی، نمیشود ما يک کتاب درسی بنويسيم جوان يه سؤال ديگه دارد و مايه چيز ديگری يادش میدهيم يعنی اون صابون میخواهد ما سنگپا بهش میدهيم، او پيراهن، شلوار میخواهد، ما شالِ گردنش میدهيم، بايد ديد طرف چی میخواهد، يعنی نيازش چيست؟
مبارزه با خرافات و رسوم نادرست
امروز شبههای که در دانشگاه است طرح با جوابش کتاب بشود، صدها و هزاران شبهه داشجويان ما دارند و اين شبههها مثل تيغ که میرود در مغزشان، تيغ میرود توی پا نمیتواند راه برود، میرود توی مغز جوان ديگه نمیتواند فکر کند، درست، بدبين میشود برايش اشکال پيدا شده، صدها و هزارها تيغ توی مغز اين است ولی ما کتاب ديگه درس میدهيم، واحد پاس میکنيم و نمره میگيريم و شبهات همچنان بوده و خواهد بود، بايد کتابهای معارف جوری باشد که وقتی دانشجو خواند همه مشکلات اعتقادی و فکريش حلّ شود، پس کتابهای دانشگاه و آموزش و پرورش، فيلمها و روزنامهها، بايد خلاصه «مکتوباً» پيامبر ما میگويد: من که آمدهام کار فکری و فرهنگی بکنم، استانداردم، در تمام کتابهای آسمانی مشخصات و نام و نشان من هست، يه طلبه اگر اولين کتاب مینويسد بايد يه عالمی ببيند بگويد اشکال ندارد امضا کند بعد چاپ بشود، اگر شد اين شد قرآن يه آيه دارد که: «فلينظر الانسان الی طعامه» يعنی انسان بايد به غذايش نگاه کند. امام (عليه السلام) میفرمايد: غذا اين نيست که وارد شکم میشود، غذای فکری است، يعنی نظر کنيد به استاد علم که «عمّن يأخذه» ببينيد حرف کيه؟ چيه و از کيه؟ پس وظيفه روحانيت:
1-احساس کند که کارش رسالتی است، بدهکار است و بايد بگويد.
2-بعد بايد آنچه گفته میشود کارشناسی شده باشد و تأييد شده باشد از يک منبع موثّق.
پيامبر ما میگويد: من کارم تأييد شده، منبع موثق من تورات و انجيل است، در کتابهای قبل از قرآن من تأييد شدهام. ديگه چی؟
وظيفهاش چيست؟ «بأمرهم بالمعروف» اگر معروف است، هر کاری که معروف است امر کند، به خوبیها سفارش کند و از منکرات جلوگيری کند، وظيفه طلبههاست و همه مردم «طيّبات» را حلال بداند «خبأث» را حرام کند. دشواری را از مردم بردارد. کارهايی که بر مردم فشار میآيد، آداب و رسومی که دشوار کرده کار مردم را يه دختر و پسر میخواهند عروسی کنند، پدر بزرگ عمّه عروس مُرد، بايد يک سال صبر کرد اِی بابا، تا میروند عروسی کنند نوه خاله عمّه فلانی يکی ديگه مُرد يه وقت میبينی دو سال هی عقد عقب میافتد که يه کسی مُرده، بار را سنگين میکند، ما ريسمان و فاميلمان اين است اين را میگويند، تمام آداب و رسومی که بار است روی مردم پيغمبر بايد اين خرافات را بردارد «اغلال» «غُلّ» غل و زنجيرهای فکری که به دست و پای مردم است بردارد وظيفه ما، سنگينها را برداريم و کار را آسان کنيم، آداب و رسوم و خرافات را برداريم. پس کار روحانی چيه؟ احساس کند رسالت است، حرفهايش مؤيَّد شده باشد به يه منبع موّثق، به همه خوبیها سفارش کند و از همه بدیها، نهی، جلوگيری کند، تمام چيزهی طيّب را راهش را بازگذارد، خيلی چيزها حلالی است. ما برايمان حرام الآن توی جامعه ما هم حرامهايی حلال شده و هم حلالهايی حرام شده اين يخچال بيچاره در زمان ما الآن من در حدود پنجاه و پنج، شش سالم هست. توی اين نيم قرن يخچال توی اين نيم قرق پنجم تا کلم پيدا کرد، روز اولی که آمد اسراف بود، اسراف هم گناه کبيره است، يه مدتی که ديگه اسراف نيست مکروه شد بابا جزء تجملّات است، يه مدتی که گذشت ديگه جزء تجملّات نيست ديگه جزء مباحات شد و يه مدتی که گذشت جزء مستحبات شد، الآن يخچال جز واجبات شده است، چه اين است؟ اين پيداست که يخچال حلال است. ما گاهی وقتها يه چيزی را الکی بر خودمان حرام میدانيم، طلبه مثلاً میخواهد سوار ماشين شود میگويند ماشين طوری نيست امّا سوار دوچرخه و موتور حرام است میدانيم کجا گفته حرام يا حلال است؟ يه سری، ابتکار میکنيم بيائيد برای نيمه شعبان يه همچنين کاری بکنيم کدام حديث گفته؟ «انی تارک فيکم الثقلين» کتاب الله و اهل بيتی، هر چيزی منبعش يا قرآن بايد باشد يا اهل بيت بايد باشد، ما بسياری چيزهايی که از خودمان درمیآوريم يعنی دين ما قاطی شده با سليقههای شخصی، ولذا حضرت امام (ره) اواخر عمرش توی اين چند سال آخر عمرش همش میگفت اسلام ناب میگفتيم ناب چيه؟ يعنی چيزهايی که، يعنی خرافات را بايد حذف کرد، امام رضا (عليهالسلام) فرمود: من که امام رضا هستم اگر يه چيزی گفتم از من بپرسيد که از کدام آيه درآوردهام؟ حديثهای امام رضا (عليهالسلام) هم بايد بند به قرآن باشد يعنی منِ امام رضا هم حق ندارم يه چيزی همينطور بگويم از من سؤال کنيد اين چيزی که، از کدام آيه درآوردی؟ بنابراين، اين وظيفه روحانيون، اما وظيفه مردم، حالا وظيفه روحانيون يه دو، سه تا ديگه هم هست.
اخلاص، شرط موفّقيت در تبليغ
يکی اخلاص: يازده مرتبه در قرآن داريم «قل لااسئلکم، يا مااسئلکم» يعنی بابا من از شما مزد نمیخواهم نه اينکه سؤال نمیکنم اصلاً اولياء خدا میگويند: غير از اينکه نمیگويم در دلم هم نيست «لانريد منکم جراءاً ولا…» هدفم از تبليغ اين است که «زکاة العلم نشره» برمیگردم در وطنم صله رحم عملی است. آموزش جاهل است، سه، اگر جاهل باشند مردم، سه اتمام حجّت است چهار، «يهدی الی الرشد» پنج من هدفم از تبليغ ارشاد، تبليغ، اتمام حجّت، هدف بايد اينها باشد. بله من سؤال نمیکنم امّا نمیگويد مردم ندهند، دو حرف است يه وقت من برای پول نمیآيم، من آمدهام مثلاً خرّم آباد برای شما صحبت کنم، حضرت عباسی برای شام و ناهار نيامدهام اما معنايش اين نيست که گرسنه بمانم من نيّتم چيز ديگری بايد باشد امّا وظيفه مردم هم چيز ديگر است. امام جمعه محترم استان میگفت: سال اول انقلاب بود رفتيم پهلوی امام (ره) گفتند: که، گفتم که امام جمعه کاشمر بودم ظاهراً، به امام گفتم مردم میگويند طلّابی که میآيند توی روستا و شهرها بايد دولت پول آنها را بدهد، فرمود: نه خير روحانيّت حسابش از دولت جداست حالا از اين صد و پنجاه هزار تا مثلاً دو، سه هزار تا آمدند توی پادگان يا قضائيه يا نمیدانم سياسی، عقيدتی يا فلان، امام جمعه شدند يا، چند تا حالا مثلاً 150 هزار روحانی داريم 5 هزار تا آمدهاند چيز، 145 هزار تا مستقلّ هستند، روحانيّت بايد مستقل باشد و مردم همه بايد مثل قديم خودشان واعظ دعوت کنند و خودشان انتخاب، گاهی مردم اين آقا را دوست دارند، او را قبول کنند، وظيفه اخلاص است. و يکی سادگی؛ الان گاهی جوانها همه حرفها را که میزنی میگويند آقا من همه حرفهايتان را قبول دارم اما زندگی آقا تشريفاتی است، اشرافی است، البته اينکه اشرافی هم چندتاست اين را هم بايد به مردم بگوئيم، بله بنده خانهام مثلاً ممکن است آجری باشد ولی ما آيةالله آسيد مهدی روحانی هم داريم که خانهاش مالِ 220 سال پيش است خشتی هم هست. بيائيم حساب کنيم چند تا خانهشان اشرافی و چند تا اشرافی نيست يه مرتبه دو تا آدم، مثلاً دو تا بازاری آنطوری که بايد باشد نيست همه بازاریها را زير سؤال نبريم دو تا اداری آنطور که بايد باشد نيست همه اداریها را زير سؤال نبريم در شرائط، قرآن میگويد: «ومنهم» توی قرآن «منهم» خيلی است، يعنی خدا هم که حرف میزند میگويد بعضیشان، سادگی خيلی نقش دارد،
بی تکلّفی: تکلّف نداشته باشد من حتماً بعد از فلانی بايد منبر بروم، من حتماً در اين مسجد بايد سخنرانی کنم، من حتماً بايد، هيچ قيدی نکنيد، هرجا لازم است، عين بسيجیهای مخلص که میرفتند جبهه، آمدهای چه کنی؟ هرجا که لازم است، توی آشپزخانه يا عدس پاک میکنم يا سيبزمينی پوست میکنم، يا آرپیجی میزنم، يعنی خود را عرضه میکرد و هيچ قيدی نداشت. آيه قرآن است: «وما انا من المتکلّفين» پيامبر هيچ تکلّفی ندارد که بايد خوابم چه جور باشد هر چه تکلّف بيشتر باشد، بيشتر عصبانی میشوند، سادگی و بیتکلّفی. حديث داريم: پيامبر (صلیالله عليه وآله وسلم) هم سوار اسب میشد و هم الاغ، يعنی بنز بود يا پژو سوار شو پشت موتور بنشين، روی خاک يا فرش بنشين، از آن طرف هم بگويد من سوار ماشين نمیشوم ممکن است خطرناک باشد هر جوری پيش آمد، صبحانه نان يا عسل يا پنير يا چايی شيرين هم کدام بود بخور، بیتکلّفی «وما انا من المتکلفين» قرآن آخر سوره صاد يعنی: کسی که میخواهد کار فکری بکند تکلّف نبايد داشته باشد، استاد دانشگاه بیتکلّف باشد.
عمل، در کنار سخن
دعوت عملی؛ «و من احسن قولاً ممّن دعا الی الله و عمل صالحاً»: «دعا الی الله» دعوت بسوی خدا بکند ولی خودش هم عملش صالح باشد، آياتی داريم هشدار میدهد به کسانی که میگويند و عمل نمیکنند: «اتأمرون الناس بالبّر و تنسون انفسکم» مردم را به خير سفارش میکنی و خودت را فراموش کردهای؟ «لم تقولون مالاتفعلون» چرا حرفی میزنی که خودت عمل نمیکنی؟ «کبر مقتاً عندالله ان تقولوا مالاتعلمون»، «ما لاتفعلون» خدا غضب میکند به کسی که خودش میگويد و اهل عمل نيست. مسئله عمل.
مسئله سواد؛ ما بايد پاسخ سؤالات موجود را که میدهيم هيچی، پاسخ سؤالات آينده را هم آماده بکنيم قرآن آياتی دارد میگويد: «سيقول» يعنی در آينده خواهند گفت و تو بايد از حالا آماده باشی حديث داريم: «قبل ان يسبقکم الرجئه» قبل از اينکه گروههای انحرافی سراغ نسل نو بيايند شما نسل نو را آماده باش میکنی نگذاريد حمله شود به کشور بعد برويد تيراندازی ياد بگيريد، عين اينکه سربازی را میگذاريد آموزش نظامی را میبينيد، قبل از آنکه به کشور حمله شود. ما قبل از آنی که سؤالی طرح بشود بايد پاسخ به سؤالات را داشته باشيم مردم هم وظيفهشان چيه؟: يکی مردم بايد سؤال کنند: توی قرآن «يسئلونک» زياد است پيامبر مردم از تو میپرسند همه چيزی هم میپرسيدند از خورشيد میپرسيدند تا مسئله خون حيض، «يسئلونک عن الاهله»، از هلال ماه میپرسيدند «يسئلونک عن المحيض» توی قرآن است «يسئلونک عن الانفال» يعنی بايد آدم، روحانی بايد جامع باشد البته نداريم کار نداريم، خودِ بنده که ريشم هم سفيد شده جامع نيستم توی مسئله فقه پيادهام، توی مسئله فلسفه و عرفان، شعر و خيلی چيزها پيادهام کمی قرآن و حديث بلدم ممردم سؤالات مختلفی دارند «يسئلونک» از دين پيداست که مردم بايد سؤال کنند. ماه رمضان فرصت خوبی است، روحانی میآيد توی منطقه، روستا، خيلی از جوانها میتوانند ساعت خصوصی با او بگيرند، وقتیهای ديگر او را پيدا نمیکنند نه آدرس و نه تلفن او را دارند، الآن يک ماه بگو من سؤال دارم، سؤالهای جدّی گاهی وقتها مردم سؤالهايشان عجيب و قريب است میگويد آسمان چرا آبی است؟ از من، پياز چرا گران است؟ مسئول پياز من هستم؟ شنيدهام فلانی رشوه گرفته، اگر ثابت کردی خوب، من اقدام و کمک میکنم، اين چه وضعيه؟ چی شده، بردند و خوردند، خيلی خوب بنويس کی بُرد، کی خورد، بنويس آقا اين کاغذ، بنويس آقای محسن قرائتی سهشنبه بعدازظهر در فلان اداره به فلان دليل اين قدر رشوه گرفت بنويس امضا کن من هم تو را کمک میکنم، همينطور کيلوئی، البته رشوه هست، امّا وقتی مرا میبينند فکر میکنند من 118 جمهوری اسلامی هستم، نامههای زيادی میآيد که همچين و همچين، آقا جون اگر ثابت شکايت کن و اگر ثابت نيست چرا به من میگويی؟ و در ثانی من در نهضت سوادآموزی مسئوليت دارم و در ستاد اقامه نماز، پياز گران است چرا به من مینويسی؟ شما تافتون میخواهی میروی دکان سنگکی؟ پيراهن میخواهی میروی دکان بستنی فروشی؟
امام صادق (عليهالسلام) شاگردانش را تخصصی بار آورده بود. فرموده بود: فقه را از ايشان بپرسيد مسائل عقائد را از فلانی و قرآنی را از فلانی، امام (عليهالسلام) که دعا میکند هر عضوی را يه دعا میکند، «بطوننا عن الحرام» شکم از حرام، گوش از غيبت، زبان از لغو، دست دزدی يعنی هر عضوی يک دعا دارد. «وعلی النساء بالحيار والعّفه» «وعلی العلماء و علی الغزاة و علی التجار»، هر عضوی و صنفی يک دعا شما دعای قبل از افطار را بعد از افطار بخوانی بهت میخندند، قبل دعا اين دعا و بعد از افطار اين دعا را، بنابراين يه مقداری فرصت خوبی است برای اينکه آدم گفتگو کند.و اما وظيفه مردم: «والذين امنو به» بايد ايمان بياورند، وقتی طرف حرفش منطقی است ايمان بياورند، اگر هم شک داريم از او توضيح بخواهيم که دليلش چيه؟ ما بايد با منطق صحبت کنيم مردم هم بايد منطق را بپذيرند «امنوا به» در قرآن سه تا «آمنوا» داريم «امنوا به»، «امنوا له»، «امنوا معه» به،له، معه، هر کدام يه فازی دارد.
تبعيّت و حمايت از ولی فقيه
«و غررّوه» احترام بگيرند، بسياری يعنی اکثر طلبهها اگر طلبه نبودند شغلهای بالاخره هوششان کم که نبود، اينها هم مثل باقیها، که 6 سال يا 4 سال درس میخوانند و سريع مدرک میگيرند، ما يه خورده مدرکمان دير است مثل بعضی ميوهها زود و بعضی دير به دست میآيد بعضی مثل گل نشان میدهد و بعضی سال هشتم بايد ميوهاش برسد، ما درسمان طول میکشد و آيةالله اراکی در 90 سالگی هم بايد مطالعه کند و مراجع از اول کارشان از 75 سالگی شورع میشود، يه خورده چون کار، کار سنگينی است، ديررس است به هر حال اين طلبه جوان آمد، روحانی و عالم «غرووه» احترام بگيريم و «نصروه» حمايتش کنيم، و در و ديوار هم طرّاحی کرده، چون آمريکا از امام (ره) سيلی خورد، صدام از ايشان سيلی خورد، به همين خاطر آيةالله صدر را شهيد کرد، گفت اگر بزرگ شود امام فردا میشود. تقليد هم کافی نيست ولايت فقيه لازم است، زمان شاه هم ما تقليد میکرديم، در اين 2500 سال اگر درست باشد، شاهنشاهی هميشه مردم در اين قرنهای اخير هميشه تقليد و مرجع داشتهاند و اين به تنهايی کافی نيست، ولايت فقيه میخواهد که «بسمالله» چند تا سيلی شاه از امام ره خورد، يه روز شاه میخواست بيايد قم که به امام بگويد مردم آخوندها را نمیخواهند همه میآيند استقبال امام فرمود: «بسم الله الرحمن الرحيم» هيچ يک از مردم قم، زن و مرد و جوان، دختر و پسر از خانه بيرون نرود، شاه آمد قم همه خيابانها خالی بود. دويدند آبروريزی میشود يه مُشت آدم از جای ديگر بار کردند و آوردند، خيلی حال شاه گرفته شد که اِ اينقدر زور دارد. میگويد مردم از خانه بيرون نيايند نمیآيند خيلی حالش گرفته شد. يه بار نيمه شعبان شاه برای اينکه بگويد من دين دارم دستور داد چراغانی کنند امام فرمود هيچ کس امسال نيمه شعبان چراغانی نکند. باز حالش گرفته شد.
يه مرتبه امام فرمود: آخوندها مسجد نروند، نوجوانها شايد يادشان نباشد پيرها يادشان هست، مسجدها تعطيل درب مسجدها بسته شد، يعنی هر، هِی، امام (ره) حالگيری میکرد چه جور، ذليل کرد و به هر حال شاه را گريهکنان فرستاد بيرون، الآن امام صدام را ذليل کرد و مرده امام از زنده صدام عزّتش بيشتر است، رئيس جمهوری است که سیسال است از عراق نمیتواند بيرون برود، تمام وجودش وحشت و ترس است، قلدر است اما ترسو، بنابراين، ولايت فقيه مهّم است بله نماز را شما به فتوای يک آقا میخوانی غير از اين بايد گفت امروز شير نفت را ببنديد و تنباکو حرام، و استقبال شاه نرود، آره، امروز نه اگر مرجعی که مردم انتخاب کردند اين رقمی گره بخورند، هيچ قدرتی هيچ کار نمیتواند بکند، بيمه است اما اگر پول دادند، و ضمناً به شما بگويم آقايان طلبهها، دقيقه آخر است ممکن است چهار نفر هم گوش به حرف شما ندهند، هيچ غصه نخوريد خداوند به پيامبر میگويد: «وان توّلوا» يعنی حرفت را بزن ممکن است يه عدهای هم گوش ندهند، توقع نداشته باشيم همه مردم گوش بدهند مگر همه مردم گوش به حرف پيامبر و نوح و ابراهيم دادند ممکن است يه عدهای گوش ندهند. اينها هم که گوش نمیدهند ممکن است بعداً گوش بدهند خيلی از افراد هستند يه خورده که با آنها حرف میزنی عوض میشوند ممکن است بعضیها جسارت هم بکنند اما پيامبر، اين شيوه جسارتها کد دارد.
يه جوانی آمد پهلوی پيامبر که اجازه بده ما زنا بکنيم مردم ريختند بیحيا ولش کنيد بيا جلو، بيا، بيا دستش را گذاشت روی کتف جوانها، میخواهی کسی با مادر و خواهر و دختر و خالهات… گفت: نه خير فرمود: گناهی که مرتکب شوی او هم خواهر و ناموس کس ديگر است، اگر ناموس تو عزيز است ناموس ديگران هم عزيز است چرا اين کار را میکنی گفت: چشم، گفت خدايا: اين جوان را ببخش، دعايش کرد و جوان عوض شد و رفت. همان جوانی که اول با جسارت آمده و اجازه زنا خواست و مردم خواستند او را بزنند، پيامبر میگويد: «فدنی» او را ببرد نزديک «وضع يده علی کتف» دستش را گذاشت روی کتفش بعد گفت پسرم میخواهی اين عمل که کردی با خواهر و عمه تو، گفت نه گفت تو که ناموس داری آنها هم ناموس هستند، يه جوری پيامبر حرف زد که کلافه شد، پيامبر در حقش دعا کرد پاشد رفت. گاهی وقتها افراد بیشعور و جسور را هم بايد ملاقاتهای خصوصی میشود عوضش کرد به جای اينکه بيائيم روی منبر بگوئيم که مردم حيا را از دست دادند پسره بیشعورِ نفهمِ، به من اگر يه جوان چنين بگويد میروم روی منبر آبروريزی میکنم ولی پيامبر میگويد: «فدنی اليه» رفت نزديکش گفت بيا نزديک دستش را گذاشت روی کتفش خصوصی با او صحبت کرد.
همه کارها خطبهای، منبری، راديو، تلويزيونی نيست. گاهی بايد تماس خصوصی گرفت با لحنی ديگر بسياری از افراد برمیگردند چون اونی هم که جسارت میکند توی دلش پاک است. معتقدند يه چيزی از من ديده بَدَش آمده وقتی گفتم هست يا نيست آرام میشود، اگر ما ساده باشيم و با محبّت و مخلص، قرآن میگويد: اگر شما ايمان داشته باشيد و عملتان درست باشد مهرتان توی دلها «ويجعل لهم الرحمن وُدّا» اميدوارم که خداوند تمام برکات رمضان را نصيب همه ما بفرمايد.
سفارش میکنم طلاب تک تک با جوانها تماس بگيرند و به سخنرانی قانع نشوند، سخنرانی عمومی مسجد بکنيد اما يکی، دو ساعت با جوانها بنشينيد گپ بزنيد هم طلبه تماس خصوصی و هم جوانها با هم بنشينيم گپ بزنيم خيلی وقتها مشکلات را با حرفها حل میکنيم.
«والسلام عليکم و رحمة الله»